آهای بچه مسلمون !
|
|
فاطمه فاطمه نیست ، تو راس مىگی اما یه فرشته مىتونه باشه اگه عصمتش مثه فاطمه نیست مىتونه كه فاطمه گونه باشه
تو كدوم جغرافیا فرشته رُ با این اوضاع تو خیابون مىبینى تو كدوم صفحهى تاریخ اینهمه چهرههاى نیمه عریون مىبینى
آره ما بىهنراى عالمیم اگه زلفاى پریشون هنره كسى كه مدعیه نجابته ساده از هویتش نمىگذره
آخه بىانصافیم حدِّى داره دختر ِ ایرونى و این همه رنگ جلو چشم ِ هیز ِ این زمینیا چهرهى مریخى و مانتوى تنگ
یادمه روزاى كه كشف حجاب راهى جز دعا به آسمون نداشت گریهى دختركاى چادرى جوابی به غیر ِ خفهخون نداشت
دخترى كه سایبونِ عفتش زیر پاى ِ یاغِیا لگد مىشد امّا تو تِست ِ نجابت همیشه نمره هاش بالاى مرز ِ صد مىشد
قدیما هر كى خودش بود و خودش حرفِ شكلِ تو و شكلِ من نبود تو دل ِ دختراى سادهى شهر عقدهى مثه كسى شدن نبود
اون روزا اتاقِ بچهها فقط بوى اسباب بازى و كتاب مىداد بابا شب از سَر ِ كار كه برمىگشت سارا دستش یه لیوانِ آب مىداد
حتى اون وقتا كه قانون شده بود كسى بیرون نره از ساعت هشت دارا با مشت گره كرده بازم تو خیابون پى ِ آزادى مىگشت
غرور ِ مردم اون روزاى شهر مثه حالا ، كه تو ابهامه نبود اون روزا غیرت ِ مردونه فقط واسه تیتر ِ داغ ِ روزنامه نبود
روزگاری جوونامون اینقده عاشقِ هواى غربت نبودن به خدا فاطمه هامون اون روزا مثه حالا بىهویت نبودن
نمىخوام شخصیت ِ هیچكسى رُ با این حرفا ببرم زیر سوال ولى معصومیت ِ فرشته هم داره گم مىشه تو عصر ِ ابتذال
عصرى كه قربونى ِ نمایش سجده كردن به بتاى سنگیه عصرى كه اصالتش گم شده وُ صحنهى تهاجم ِِ فرهنگیه
عصرى كه حس ِ تموم ِ آدماش دیگه همپَرسهى دود و فلزه عصرى كه الگوى دختر پسراش مایکل جکسونُ ، جنیفر لوپزه
عصرى كه ویروس ضدِّ ارزشا بدجورى افتاده روى هر ژِنش وقتى دیگه واسه مون عادى شده حرف ِ ماهواره و مولتى ویژنش
آره خیلیا برات كف مىزنن وقتى از پرستیژ و كلاس مىگى آخه طرز فكرا هم عوض شده فاطمه فاطمه نیست ، تو راس میگی
صداى گریه ى دخترا بازم داره مىپیچه تو گوش ِ كوچهها امّا این دفه یه فرقى داره كه مىسپرم قضاوتش رُ به ما
اینا كه دل براشون مىسوزونی چی رو از فاطمه بودن بلدن؟ همشون مدعیه تمدنن امّا تو فكر و عقیده جا زدن
اینا كه با وضعشون پا مىذارن گاهى رو قداست و حرمت ِ زن داد و فریاد مىزنن ، جیغ مىكشن نمىخوان نقابشونُ بندازن
نىدونم فایده نداره حرف ِ زور نباید نسنجیده عمل كنیم نباید معضل ِ یه جامعه رُ با فشار ِ تازیانه حل كنیم
امّا آب از سرمون داش مىگذشت صبرمون به آخرش رسیده بود روز به روز داشتیم میرفتیم توى چاه با طنابى كه دیگه پوسیده بود
دیگه دارا پى آزادى نبود بوى افیون مىاومد دور و بَرش سارا شب كنار ِ بابا نمىموند هى هواى پارتى مىزد به سرش
آره حتى تو كتاباى لغت شرح آزادى دیگه عوض شده بحثِ داغ بچه هامون اینه كه چه تریپى توى این روزا مُده
دیگه فاطیماى این دوره فقط عاشق ِ لباس ِ تنگ و كِشیه مارى ، جاى خونه دارى ، دنبالِ بهترین ماركاى آرایشیه
کیفاى مدرسه شون پر شده از پنکِکُ ، سایه ی چشمُ ، رُژ ِ لب تا میاى ژست تذكر بگیرى از لجت روسریشُ میده عقب
اگه ساكت بشیمُ ، هیچى نگیم تا نگن : چقد فلانى اُمله خودمونیم به عقیدهى شما نسل ِ بعدى قابل ِ كنترله؟
اگه هى فسادُ گسترش بِدن این جورى بدون ِ ترس و واهمه آخه جز ، یه چند تا اسم ، توى كتاب چى مىمونه از علی و فاطمه
نذاریم فردا غریبهها بگن مگه این نقطه مسلمون نداره گرهاى كه وا مىشه با دستمون به خدا نیاز به دندون نداره
مىشه طرز ِ فكرا رُ منطقى كرد مىشه به رنگ و لعابا دل نباخت این درست ، که فاطمه فاطمه نیست اما مىشه كه ازش فرشته ساخت
نظرات شما عزیزان:
|
یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,
|
|
|
|
|